صفحات

۴/۳۰/۱۳۸۹

نگرانی


جوان تازه فارغ التحصیل رشته حسابداری ،یک آگهی استخدام حسابدار دیدو در جلسه مصاحبه حاضر شد.مصاحبه کننده صاحب یک شرکت کوچک بودکه خودش آن را اداره می کرد.صاحب شرکت گفت: من به یک نفر دارای مدرک حسابداری نیازمندم.اما در اصل دنبال کسی هستم که عهده دار نگرانی های من باشد.جوان فارغ التحصیل گفت ببخشیدمنظور شما چیست؟
صاحب شرکت گفت:من نگران خیلی چیزهاهستم اما نمیخواهم راجع پول نگرانی داشته باشم.کار شما این است که تمام نگرانی های مالی را از دوش من برداری.
جوان گفت متوجه ام...و حقوق من چقدر است
صاحب شرکت گفت:با 10000000 تومان در ماه شروع میکنیم
جوان با تعجب گفت 10000000 تومان!چگونه این شرکت کوچک از عهده چنین حقوقی برمیآید
صاحب شرکت گفت :این اولین نگرانی شماست

متن: از من نیست
پ.ن.1-الان از من انتظار دارید چی بگم؟رئیس همینه دیگه !ممکن و غیر ممکن هم نداره!!!!!

هیچ نظری موجود نیست: