صفحات

۹/۱۴/۱۳۸۹

یه معذرت خواهی بدهکارم

سلام به دوستان عزیز تر از جان


به قول اون آقاهه دوستان جان

مدتی هست که کمرنگ شدم نه فقط تو زمینه وبلاگ گردانی که همچی زیر بنایی ریختم به هم

میترسم بنویسم !همه انگشت به دهان بمونن اینا همه عقده ست یازلزله هشت ریشتری که قرار بود تو تهران بیاد.

سرتون رو درد نیارم نوشتن رو دوست دارم پس باز هم مینویسم.این یه قسمت از پازل منه.
 
متن : خودم
پ ن :
به علت غیبتی که داشتم پوزش می طلبم

۸/۲۱/۱۳۸۹

ما رو گیر آوردن!!!

من موندم توکار این آقا مهران که با این همه هوش سرشارش این سوتی ها چیه تو برنامه هاش
به عنوان مثال توی همین قهوه تلخ تو یکی از قسمتها که مستشار لب تابش رو پیدا کرده بود گفت شارژ نداره و دنبال چمدونش میگشت تا شارژرش رو پیدا کنه و توی  قسمت اخیر به راحتی از لب تاپش استفاده میکرد اما با کدوم برق؟؟؟؟ لب تاپش شارژشد؟؟؟؟؟
زمان رضا شاه تازه برق به ایران اومد!!!!!!
متن:خودم

۸/۱۸/۱۳۸۹

ایران مهد بیماری

ایران مرا آزرده اند.
مردمی با مکتب آپورچونیسم !!!دولت الگارشی !!روشنفکران لیبرالیسم و توهم دمکراسی!!
هویت ایران من گم شده است
زخمهای ایران من مزمن شده است
ایران من خسته است.
درد دارد.

متن:خودم
پ.ن
1-خیلی خسته تر از اونم که دوباره بسازمت وطن.اوضاع و احوالت اصلا رو براه نیست.فاتحه

۸/۱۵/۱۳۸۹

کلک بی کلک

تست و بازی روانشناسی
معما و روانشناسی - روانشناسی

16/8/89
هيچ کلکي در کارنيست! اين بازي بطرز شگفت آوري دقيق خواهد بود!
البته بشرطي که تقلب نکنيد!
فقط به دستور العمل عمل نمايد و تقلب نکنيد، در غير اينصورت نتيجه درست از آب در نخواهد آمد و بعد آرزو خواهيد کرد که ايکاش تقلب نمي کرديد!
اين بازی حدوداً 3 دقيقه زمان خواهد برد تا شما را ديوانه کند!!
کسي که اين پيام را ارسال کرده گفت که آرزويش ظرف 10 دقيقه به حقيقت پيوست!!!
اين بازي نتيجه خنده دار و در عين حال شگفت انگيزي خواهد داشت!
پيام را يکجا تا پايا ن نخوانيد بلکه مرحله به مرحله پيش برويد و عين دستورالعمل انجام دهيد!
نکته: زماني که ميخواهيد اسامي را بنويسيد اطمينان حاصل کنيد که اشخاصي هستند که شما آنها را مي شناسيد (تبصره از خودم: يعني اسم الکي يا بيخودي ننويسيد!.

مهم: همچنين بياد داشته باشيد که بهنگام نوشتن اسامي و عمل کردن به دستورالعمل از احساس و غريزه خود استفاده کنيد و بيخودي و بيش از حد فکر نکنيد بلکه آنچه که در آن لحظه به ذهنتان مي آيد را بنويسيد! با زهم بايد گفته شود که به آرامي و مرحله به مرحله به انتهاي متن برويد در غير اينصورت نتيجه درست نخواهد بود و آنرا ضايع خواهيد کرد! (باز هم تبصره از خودم: اين رو بخاطر اين چندين بار تکرار کرده که آدمهاي فضول ببخشيد کنجکاو خودشونو کنترل کنن!!!) خوب حالا آماده باشید:

به جدول زير نگاه کنيد
سپس در جلوي رديف 1 و 2 هر عددي را كه مايليد بنويسيد.
حال در جلوي رديف 3 و رديف 7 نام شخصي را از جنس مخالف بنويسيد.

== قرار نشد به پايين نگاه كنيد! تقلب ممنوع

نام اشخاصي را كه مي شناسيد (چه دوست يا اعضاي خانواده يا فاميل) در جلوي رديفهاي 4، 5 و 6 بنويسيد.

در رديفهاي 8، 9، 10 و 11 نام چهار ترانه (آهنگ) را بنيوسيد (در جلوي هر رديف نام يك ترانه) .

1.

2.

3.

4.

5.

6.

7.

8 .

9.

10.

11.
مطمئن شوید به دستورالعمل توجه کرده اید! تقلب و کم حوصلگی ممنوع!
.
.
.
.
.
.
.
عددي را كه در رديف1 , 2 نوشته ايد مشخص كننده تعداد اشخاصي است كه شما بايد بازی را به آنها معرفی کنید .

شخصي كه نامش در رديف 3 قيد شده كسي است كه شما عاشقش هستيد .

شخصي كه نامش در رديف 7 قيد شده كسي است كه شما دوستش داريد ولي با هم نمي سازيد (يا به تعبير ديگر عاقبت خوشي نخواهد داشت).

شخص شماره 4 كسي است كه شما بيش از همه به او اهميت ميدهيد.

شخص شماره 5 كسي است كه شما را بسيار خوب مي شناسد.

شخصي كه نامش در رديف 6 قيد شده، ستاره بخت (ستاره خوش شانسي) شماست.

آهنگ قيد شده در رديف 8 با شخص شماره 3 تطبيق مي كند (مرتبط است).

آهنگ شماره 9 آهنگي براي شخص شماره 7 است.

آهنگ شماره 10 آهنگي است كه بيش از همه افكار شما را بازگو مي كند.

و بالاخره شماره 11 آهنگي است كه مي گويد شما در باره زندگي چه احساسي داريد.

واقعا شگفت آور است! نه؟! ولي به نظر مي آيد كه درست باشه!

متن: از من نیست
پ.ن.
1-بازی کنید اگر دوست داشتید به منم بگید تا چه اندازه حقیقت داشت.













۸/۱۱/۱۳۸۹

وقتی که بارون میباره

هوا بارونیه. هوس کردم امروز با اتوبوس برم اداره.قبلا روزهای بارونی رو دوست نداشتم.تمام ارایشم رو به هم میریخت ولی چند وقتیه بارون رو دوست دارم .از شر اون آرایشهای لعنتی هم راحت شدم.در اتوبوس باز میشه و میرم داخل.رو صندلی سوم میشینم و بخار شیشه رو با دستم پاک میکنم.دستم سیاه شد .اه چکار احمقانه ای.هوا سرد شده و من به اندازه کافی لباس نپوشیدم.ولی در عوض چتر دارم و خیس نشدم.صدای موتور بلند میشه و متعاقبا هوای داخل اتوبوس هم گرم میشه.مسافر ها یکی یکی سوار میشن و صد ای سیگنال کارتهاشون خواب رو از سرم میپرونه.از سقف اتوبوس آب میچکه ولی هیچ کس اعتراضی نداره.به ساعتم نگاه میکنم تا یک ربع دیگه باید اداره باشم و کارت بزنم ولی اتوبوس مثل لاک پشت حرکت میکنه !ترافیکه و تمام خیابونها رو اب برداشته.دو تا از مسافرا دارن در مورد تعطیلی دانشگاه علوم پزشکی ایران صحبت میکنن . بی اختیار گوشه لبم میره بالا و پوز خند میزنم.خانمی که رو بروی من نشسته با لبخند به من نگاه میکنه و با من حرف میزنه منم که هیچی نشنیدم،  سرم رو به علامت تایید تکون میدم که دست از سرم برداره!!!اجتماعی بودن وقتی بی حوصله ای معنی نداره.دلم میخواد جیغ بکشم.ولی نمیشه.من امروز دلم خیلی گرفته.آره همه چیز حاکی از اینه که همه باید امروز مراعات من رو بکنن.

۸/۱۰/۱۳۸۹

هدفمندی یارانه ها و متروی تهران

با هدفمند شدن یارانه ها و احتمال کمبود انرژی این روش جایگزینی پیشنهاد می گردد.


متن: از امیل های رسیده
پ.ن
1-البته نباید از مزیتهاش غافل موند مثلا
آمار خودکشی به امار کوفتگی تبدیل میشه
پیوند طبیعت و انسان و تکنولوژی بیداد میکنه
مردم رو سر و کول هم سوار نمیشن
اول صبح ها بجای استشمام بوی دهان به استشمام بوی فضولات طبیعی نائل میایم
شیر شتر هم واسه صبحانه میگن مقویه!!!!
متن:خودم
پ ن.
1-عرض ارادت

 

۸/۰۴/۱۳۸۹

برای افسانه جون و بقیه خوانندگان عزیز

بدترین اتفاق: مرگ دخترخالم تو سالی که گذشت.
خوب‌ترین اتفاق:قبولی تو دانشگاه
بدترین تصمیم: انتخاب شغل فعلیم
بزرگ‌ترین پشیمانی:شغل فعلیم و هرچی که به اون مربوط میشه
فرد تأثیرگذار زندگی: کسی روم تاثیر نمیگذاره یا لا اقل خودم اینجوری فکر میکنم
آرزوی زندگی:سلامتی و دیدن اشک شوق پدر و مادرم
اعتقاد به معجزه: بیشتر به عجوزه معتقدم تا معجزه
اعتقاد به خوش‌شانسی: خوش شانسی پشت گوشمه اگه اونو دیدم این رو هم میبینم
خیانت: گوشی رو بردار تا صدات یکمی ارومم کنه.من گوش میبرم.چشم در میارم.
عشق: پیچیدست.با احساس امیختست.با منفعت بیگانه و به عقل میگه کیه؟!!!!!!!کیه؟ کی بود؟!!!!!کیییییییییبووووود.
دروغ: پینوکیو
از که بدم می‌آید: مقطعیه .زود یادم میره
تا به حال دل کسی را شکسته اید: نمی خواستم ولی شد.نادم و بسی پشیمانم. از همینجا عرض پوزش و ندامت
دلیل انتخاب اسم وبلاگ: کشمکش درونی خودم
از بچه‌های وب چه کسی را بیش‌تر دوست دارید؟ نشده! کدئین ساعت شنی o2 علف هرز مینیمال خوار خاسک هفت دنده گوریل فهیم همه اونایی رو که تا حالا براشون کامنت گذاشتم.ناراحت نشین اگر نام نبردم ارش کمانگیر عزیز -نیم تنه-گوسفند ارمانگرا-شوفر -راننده تاکسی دیفال مستراح ....
تعریفی از زندگی خودم: تنبلی
خوش‌بختی: سراب
این واژه‌ها یادآور چه چیزی برای‌تان هستند؟
هلو:جذاب
خدا: بخشنده
امام حسین: مظلوم
اشک:شور
کوه: درکه پایه باشید یه بار با هم بریم
فرار از زندان: لاست
هوش: کما
خواهر شوهر: نمیخوام هیچوقت داشته باشم
رنگ چشم‌هایم: عسلی
رنگ مورد علاقه: صورتی
جواب تلفن و ارتباطات: زیاد حوصله ندارم
کلام آخر: افق
متن:لبیک به دعوت ساعت شنی
پ . ن:
1-عرض تشکر و قدر دانی

۸/۰۳/۱۳۸۹

دما غیات و فلسفه وجود

دیروز برای اولین بار بود که حس کردم منم دلم یه دماغ بزرگ میخواد.یه دماغی که بتونم سپر بلا قرار بدم و محبت جلب کنم.
تو کلنیک نمیدونید چقدر این دماغ سوژه و سوژه ساز بود.حول و محور صحبت همه ادمای دل دادگان دماغ ،دماغ بود.بعضی ها که تازه دماغاشون رو کوتاه کرده بودن به اونایی که تازه اومده بودن بکنن بندازن جلو سگا دلداری میدادن و از تجربیات گوهر بارشون میتراویدن.خلاصه این کلینیک کعبه امال دلخستگان دماغ بود .ماشا ال... دکتر ها هم رو تیراژبیمار پذیرفته بودن و یکی از پزشکان هم مطب نداشت تلفنی وقت میداد!!!!!!
بیمارها (دماغ گنده ها)رو که از اتاق عمل می اوردن کما بیش به هوش بودن و خواب الوده و مدام محبت از چپ و راست تو سرشون میریخت و من هی حسودیم می شد. اخر سر رفتم از یکی دو نفر از عزیزان خداحافظی کنم که متوجه شدم از تبریکات دیگران بس خجسته میشن بنابر این به تمامی اتاقها سر زدم و از دماغ همشون تمجیدات خود را به عمل اوردم تا بسی خر کیف شوند.و اینگونه درس عبرتی به روح حسود خویش دهم.این بود انشاء من در مورد دماغیات و فلسفه وجود.

متن :خودم
پ. ن.
1-زیاده عرضی نیست

۷/۲۶/۱۳۸۹

بزک نمیر

مدیتیشن یارانه ای میدونی چیه؟
ریلکس کن . آهان
حالا به چیزای خوب فکر کن
حالا سعی کن تمرکز کنی
خیلی خوبه
پوول ... خونه... همسر  .... بچه ها...

حالا به پولی که قراره به عنوان یارانه بیاد تو حسابت فکر کن
خوب دیگه خر کیف شدی حالا پاشو برو با صورت حساب هات حال کن.

متن:خودم
پ . ن
1-دولت میریزه تو حسابت همون طوری که پاداش و سنوات و حقوق بازنشستگی رو سر موقع میریزه
شک بش نکن ،هزینه هات هم تکون نمی خوره نه برق نه اب نه تلفن نه بنزین نه کرایه تاکسی نه.........
بزک نمیر............

۷/۲۰/۱۳۸۹

پیست

میزی برای کار
کاری برای تخت
تختی برای خواب
خوابی برای جان
جانی برای مرگ
مرگی برای یاد
یادی برای سنگ
این بود زندگی....


متن:حسین پناهی
پ. ن.
1-حسین من تویی. پناهی من تویی. حسین پناهی من تویی.با شعرات میخوابم .پا میشم.زندگی میکنم.با دکلمه هات اشک میریزم.
و حسرت میخورم که چرا الان نیستی.




۷/۱۰/۱۳۸۹

داشتم فکر میکردم اگه قرار بود من خودم نباشم بجاش یه بیماری باشم که میفتم به جون آدمها! میتونستم چه بیماری باشم؟
و به این نتیجه رسیدم که من نمیتونم مهللک باشم.نمیتونم مزمن باشم و نمیتونم دردناک باشم.
من یه آنژین ساده هستم. شما چطور؟
متن:خودم
پ. ن:
1-به عقیده من آدمها در سنین مختلف کاملا چیزی متفاوت با گذشته هستند مثلا من یک بیضی سرخ ابی جیغ بودم و بعد از گذشت 8 سال یک زوزنقه خاکستری هستم.
2-سیر از برون گرایی به درون گرایی.ولی من بر عکسش رو بیشتر دوست دارم.

م د ی ر ی ت

مدیریت بحران یعنی کاری که دیروز مدرس ما انجام داد!!
همه تو کلاس نشسته بودیم و داشتیم ریپید افترهر میکردیم که خدا به روز بد گرفتا رتون نکنه یه نسیم مطبوعی به مشاممون خورد !!اونم نه ملایم بلکه تند!. شدید.! سریع !. وسیع!  فراگیر.دیگه نمیدونم چطوری باید براتون وصفش کنم شما خودتون باهوشید.ما ولی دیروز مدهوش بودیم.همینطور که ما مدهوش بودیم تیچر رو دیدیم که با حال و هوای زائد الوصفی گفت آنتراک و مثل تیری که از کمان رها شود پرید بیرون و ما نیز هراسان بدنبال او از هر سو گریزان شدیم.به راهرو که رسیدیم تیچر رو دیدیم  در حالی که با مسئول بد بخت آموزشگاه دست به یخه شده که شما از روی عمد هر زمان من کلاس دارم نسیم مطبوعی را به کلاس من روانه میکنید.
منم تو این فکر که واقعا کار این آقا بوده؟!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
متن:خودم
پ.ن.
1-اینجا ایران است
2-به هم شک نکنید.از کولر غافل نباشید

۷/۰۱/۱۳۸۹

در احوالات ما

میگن بسیار سفر باید کرد تا پخته شود خامی. تا حالا سفر کردید که به جای پخته شدن بسوزید!!! کافیه یه بار با این تورهای شاد شاد شاد 1 روزه برید نمک آبرود


قدم اول یه هم پا مثل خودتون تاکید میکنم فقط یکی ...

قدم دوم : یه کوله پشتی که هر چی دوست داری بریزی توش البته چون به کارت نمیاد گفتم هر چی وگرنه به من ربطی نداره چی میخوای ببری حالا گیر نده... قدم سوم: یا علی بگو کوله رو بنداز پشتت وای صبر کن مدیونی زیر قرآن رد نشده بزارم بری!!! خانواده هم ببوس خدا رو چه دیدی شاید دیگه برنگشتی بالاخره یه شتر نفهمی هم هست .

آقا قدم بعدی یه بطری آب معدنی که هر کی رفت ته اتوبوس شاد شاد شاد برگرده بشینه سر جاش. ناراحت نباش موزیکم هست تو فقط قرش بده بیا وسط از کوچیکی جا هم نترس که همه اینجا به هم محرمید اینم یه تجربه برا بهتر پخته شدن! آقا بده 2 نفری برید 4 نفری بر گردید! راستی قدم آخر که از همه مهمتره باید باید بیشتر همسفرات یه عده آدم جواد و شهلا باشن که سفر یه جورایی از !!!دماغتون در بیاد پس چیجوری میخواستید بسوزید.

پ.ن. این مسافرت به شما یاد میده که دیگه...بخورید بدون خانواده جایی برید...



اول مهر


نستالوژی اول مهر هم میتونه صورتی باشه !هم میتونه خاکستری باشه!!!شاید بتونه برای هر کس یه رنگ باشه!!!
ولی واسه من خاکستریه. الانم اول مهره!!!!
متن :خودم
پ.ن.
1-سلامتی شما!
2-چقدر از برنامه های تلویزیونی اول مهر متنفر بودم.بچه های مدرسه والت. اون اهنگ همشاگردی سلام.مزخرفاتی که مجری ها راجع به اول مهر میگفتند.همه رو مخم بود از همون بچگی.
3- تصاویر رو برو مربوط به یه مدرسه شیشه ای در ژاپن میباشد.ببین بچه ژاپنی ها سوار چه مدرسه هایی میشن بچه ایرانی ها تو چه محیطی درس میخونن!!!




                                                     
                                                                                         

۶/۲۹/۱۳۸۹

کبری 12

دیروز حدوداً دور و بر ساعت7:30دقیقه بعد از ظهر به طور اتفاقی داشتم ازیه خیابونی رد میشدم که باز هم به صورت اتفاقی توجهم به یه آقا پلیس راهنمایی رانندگی بسیار جو گیر جلب شد که بیخودی (توی اون دو سه موردی که من دیدم واقعاً بی خودی)
شلوغ میکرد و با اون صدای نخراشیده و نتراشیده  تو بلند گوش داد و بیداد میکرد که فلان ماشین سریع تر حرکت کن.از بخت بد یه ماشین شخصی از جلو این آقا رد شد و یه کمی جلو تر یه خانم و آقای میان سال با دو تا فرزند گلش رو سوار کرد.ولی مثل اینکه آقا پلیس جو گیر قصه ما زیاد به مذاقش سازگار نیومد و نمیدونم به چه جرمی تو بوغ و کرناش دمید که ایست.ولی ماشین شخصی توجهی نکرد و بعد از زدن مسافر به راهش ادامه داد.در همین لحظه بود که من دیدم آقا پلیسه وظیفه شناس ما مثل آقایون کبری 11 داره با تموم نیرو میدوه به سمت ماشین بنز پلیش و آژیر کشان با سرعت نور به سمت راننده شخصی بینوا میتازه.
راننده شخصی هم یه خیابون اونور تر زد رو ترمز و با رنگ پریده پیاده شد ولی من بیشتر متوجه دختر کوچولو ی مسافر شدم که چقدر رنگش پریده بود و داشت مثل ابر بهار اشک میریخت.
اینجا بود که میخواستم برم و به این مامور احمق راهنمایی و رانندگی دست مریزاد بگم.

متن:خودم
پ. ن:
 1-واژه پلیس باید به همراه خودش حس امنیت بیاره ولی
متاسفانه با شنیدن نیروی انتظامی و  راهنمایی و رانندگی
فقط آدم یاد گرفتار شدن میفته!!!!!!!!

۶/۲۶/۱۳۸۹

خدایا تو بزرگی


نمیدونم این فیلم رو دیدید یا نه؟من اصولا فیلم باز نیستم.ولی به صورت اتفاقی این  فیلم رو دیدم که یه نکته جالب توش داشت.
من هیچ وقت به این موضوع فکر نکرده بودم که اگر خداوند در استجابت خواسته های بندگانش دخل و تصرفی نداشته باشه
چعه تبعاتی میتونه در بر داشته باشه!!!به هر حال دیدنش ضرر نداره
http://noghtefilm.vcp.ir/?viewpost=x2053dr224b

متن :خودم
پ . ن :
1-اگه منم یه همچی قدرتی داشتم با این کشیش پدر سوخته یه کارایی داشتم.یه چی تو مایه های پرچم و این حرفا!!!
فکر کرده این نه نه من غریبم بازی هارو در بیاره ما مسجد رو نمیسازیم اون طرف ها .نمیدونه ما کوروش رو خوابوندیم ولی خودمون بیداریم!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
2-بابا انقدر با خواسته های الکی وقت خداوند رو نگیرید.بذارید ما رو هم ببینه آخه!!!

۶/۲۲/۱۳۸۹

مخ یا قلب؟


هر چی من خودم رو از وسط به دو نیم کردم که بابا میگی منطق؟درست! ولی همش که نمیشه منطق پس این وسط این جیگر زپرتی زلیخا رو چیکار کنم؟ به خرجش نرفت که نرفت.
اگه همش راه عقل رو بریم شلیم به خدا شلیم!!اگه همش سنگ احساس رو هم به سینه بزنیم  بازم یه پای زندگی میلنگه!!!
حالا خدا به داد اونایی برسه که یه شخصیتشون به اون یکی شخصیتشون پنالتی میزنه!!!احساساتی هایی که میخوان بگن ما منطق رو قورت دادیم تو مرحله آنالیزیم!!!!!
طرف یه روز به ماهی های تو اکواریومش با دست خودش غذا نده شب خوابش نمیبره بعد میگه زندگی یه توافقه!! یه قرارداد اجتماعیه!!!.دم خروست رو(اوه ببخشید پام رفت روش) قبول کنم ؟یا قسم حضرت عباست رو استاد؟
یه عده هم هستند که صبح به صبح عصا هاشون رو با چای میل میکنن و نزول اجلاس میفرمایند وسط جامعه .اگر تونستید ارتباط برقرار کنید جایزه دارید!!!سگ نگاهشون تازیه! تازه به هاری هم مبتلاست.دیگه چی بگم؟سلامتیت رو میخوام عزیزم.

متن:خودم
پ.ن.
1-یا حق
2-آقا مرتضی اگر خوندی حتما نظر بده.
3-از این آدمهای همیشه شاکی جامعه نیستم !!!بابا درد دارم تو این دل کوچولوم!!!!!!!!!!

۶/۱۷/۱۳۸۹

گور خودم رو کندم

بهشت من
وقتی در مورد بهشت و جهنم اینا (میدونید که کیا!؟)  میشنوم که مثلا حوری بهشتی و چاه درک و.... خندم میگیره!
شاید بگید مثلا تو قرآن اومده؟ فقط می تونم یه لبخند بزنم.
مگه نه اینکه ما ز بالائیم و بالا میرویم؟مگه نه اینکه انسان قسمتی از روح خداوندی است؟
اگر قراره بریم تو جهنم بسوزیم بعد که گناهامون تزکیه شد حالا  بریم تو بهشت  انگور بهشتی تناول کنیم!!!پس مفهوم فنای فی ال... چی میشه؟ باز رفتیم تو مادیات که؟نمی فهمم چرا از دبستان تا آخر دانشگاه خشکه مذهبای بی عقل باید پرورش بدن؟
البته خوب که فکر میکنم می فهمم!!!!
متن:کی بود کی بود من نبودم.
پ ن:اگه من رو بردن مدیونید اگه راهم رو ادامه ندید!!!!!!!

۶/۱۴/۱۳۸۹

یعنی میشه؟؟؟؟

امروز داشتم فکر میکردم اگر من رئیس جمهور بودم چه ها که نمیکردم!!!!
اول حمله میکردم نیروگاه اتمی بوشهر رو با خاک یکسان میکردم.بعدش پام رو میکردم تو یه کفش که کار کار شیطان کوچیک یعنی روسیه است.چون روسیه آتیش گرفته با کمک پاکستان آب سیلاب رو میریختم اونجای روسیه که نمیسوزه بلکه با آب داغ بسوزه!!!!!بعدشم مغز های ترک رو از ترکیه فراری میدم به ایران واسه تربیت نیروی متخصص تولید نان بربری و منسوجات
این جوری به چینی ها اعلام میشه که آماده باش که اون ... ... رو لولو میخواد ببره حالا یواش یواش
بعدشم از دبی کفش وارد میکردم آخوند صادر میکردم که برن پیش اجدادشون حال کنن.حالا یه کمی مدرن تر اصلا میتونن برن شیخ نشینا
متن:خودم
پ ن:
منتظر هستید چی بنویسم یعنی از این بهترم انتظار میره؟

۶/۰۹/۱۳۸۹

توجه کردید نظرات ممتنع بعضیها خون بعضی های دیگ رو بجوش میاره؟
جوش نزن عزیزم نظر ممتنع یک سیاست رفتاری مهمه که بالاخره یه روزی
بکارت میاد حالش رو میبری.داشته باش!

متن:خودم
پ.ن
1-اولین باری بود که میدیدمش .به من گفت چطور آدمی به نظر میرسم؟
گفتم نمی شناسمت هنوز.باید یه مدت بگذره ببینم عقایدت  چیه؟رفتارت چطوریه؟
کفت: اه ه ه ه بازم ممتنع !!!همیشه ممتنع !!!!!!!! همش ممتنعی!!!!!!!!همینطوری موندم!!!!!!!!!

۶/۰۶/۱۳۸۹

کلاس درس


اگه میخوای آدم با حالی باشی احتیاج داری به یک ذهن خلاق و یک کمی وقت شناسی و ادب.خواهش میکنم رعایت کن.
عزیزم زمانی که می یای تو کلاس میشینی سعی کن واسه هدف خاصی باشه که اتفاقا اون هدف با مکانی که توش قرار گرفتی همخونی داشته باشه.

با حال بودن شرایط خاصی داره !!اگر بخوای تظاهر کنی باحالی ولی رعایت نکات بالارو نکنی  تبدیل میشی به یه آدم بیمزه که حال بقیه رو به هم میزنه!!!!!!
متن خودم
پ. ن
1-مدرس گرامی لطفا قبل از اینکه بیای سراغ تدریس یه کم این کتابای فنون تدریس تربیت معلمهارو ورق بزن بلکه اداره کردن کلاس رو یاد بگیری که این جونورهای دو پا رو بتونی کنترل کنی فدات شم.
2-دا داش حالا یه رحمی کن این جلسه کلاس رو نترکون بذا دوستان یه فیضی ببرن تا بعد ببینیم چه فکری میشه به حال تخلیه انرژی شما جوونا کرد؟!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!


۶/۰۱/۱۳۸۹

باب القل

ای ریشه دار ترین فرهنگ ایرانی
 در سر زمینی که قلب دلسوزانش برای ساختن نمیتبد
از ریه چه انتظار میرود؟
ریشه کن کن ریشه ام را
تا دیگر چیزی برای افتخار نماند!

متن:خودم
1-شما بکش عزیزم!باشما نبودم! انقدر بکش تا کش بیای!شما کارت از این حرفا گذشته!
2-یه روز سر چراغ قرمز دیدم از یه ماشینی داره دود بلند میشه خوب که دقت کردم دیدم راننده تاکسی محترم دارن از فرصت نهایت فیض رو می برند.خوب شما همون سیگارت رو بکشی مقبول تری داداش!نمیخواد بری تو ترک!
4-همچی گوهر فرزانه ای رو بایدم تو سامسونت و کیف تزئین شده نگهداری کرد.یه وقت خط و خوطی نشه که بعدش عذاب وجدانه!

۵/۳۰/۱۳۸۹

اماکن بیدار است

تقق تق
رئیس با نگرانی: کارمند!کی اینطوری در میزنه؟
کارمند در حالی که از چشمی نگاه میکند:نمیدونم . ناشناسه!
سلام بازرس اماکن هستم.ممکنه یه نگاهی به آبدارخانه بندازم؟
رئیس:خواهش میکنم.روزه نماز هاتون قبول!!!آبدار خونه مال خودتونه !
بازرس در حالی که دست به سماور میزنه: این چرا ولرمه؟
رئیس:کارمند!؟!
کارمند:هاج و واج!!!!!!!!!!!!!
بازرس در حال بازرسی سطل زباله:این پوست میوه ها تازه ریخته شده!این اشغال سیگارها مال کیه؟
بازرس با فریاد:رو سری منشی چرا بنفشه؟
کارمندها همه با هم:اااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااه ه ه ه ه  !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
بازرس:تا اطلاع ثانوی پلمپ
همه حضار:ااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا خ خ خ خ خ خ خ خ خ خ خ خ

متن:خودم
پ.ن.
1- این داستان  بر اساس یک ذهنیت واقعی است !ولی خودش واقعی نیست.
2-روسری رنگی تو ماه رمضون به لحاظ شرعی مشکل داره؟؟؟؟؟؟؟
3-روسری بنفش منشی  هیچ ربطی به اماکن نداره!!!!!!(نکته انحرافی داستان)

۵/۲۶/۱۳۸۹

liar

ساده ترین راه برای اثر بخش بودن دروغ اینست که خودت آن را باور داشته باشی!!!
متن:خودم
پ.ن
  1. تازگیها تحقیقات دانشمندان نشون داده چوپان دروغ گو از خود باوری بیش از حد رنج میبرده!!!!!!!
  2. وقتی راست میگی و دروغ انگاشته می شه چه خاکی تو سرمون کنیم؟
  3. من هنوزم ربط دماغ با دروغ رو نفهمیدم!!!!!!!!!!!!!!

۵/۲۴/۱۳۸۹

سوره پیچولشی

ای کسانی که ایمان آوردید 1 همانا ما این آیات را بر شما فرود میآوریم تا شمایان تلاوت کنید 2  همانا جز تلاوت شمایان مقصودی نیست مارا  3 و آنان که فرهیخته ترند این آیات را به گوش جان دارند و نزد خداوند روزی میخورند 4 و آنان که نمیخوانند را عذابی بس عظیم در راه است.
متن:خودم
پ.ن.مهم اینه که خواننده دارم مهم نیست نظر نمیگذارند.

۵/۲۳/۱۳۸۹

طبیعت نحس

سایه های واگرا
نظم سرد و پر سکوت
ترس و وهم بی هجا
سایه ها وا مانده از معنای خویش
سر فرو افتاده در افکار خویش
وین هدف کی در طبعت نافذ است؟
از پس آن جز توهم در ضمیرش شاخص است؟
لب فرو بند!منحوس !

سالها وقت برد این طبیعت مادرت
پروراند نظم اندام تورا در دامنش
شرم کن نحوست کم کن ای پیر خراب                                                                       
در ازایش این قدح سر شار کن از شراب

متن : خودم
پ.ن.
1-در حفظ طبیعت کوشا باشید
2-در حفظ کوشا بودن کوشش کنید

۵/۲۱/۱۳۸۹

تصادف

یک روز یک زن و مرد ماشینشون با هم تصادف ناجوري می کنه. بطوریکه ماشین هردوشون بشدت آسیب میبینه. ولی هردوشون بطرز معجزه آسایی جون سالم بدر می برن.
وقتی که هر دو از ماشینشون که حالا تبدیل به آهن قراضه شده بیرون میان، رانندهء خانم بر میگرده میگه:
 آه چه جالب شما مرد هستید!…. ببینید چه به روز ماشینامون اومده! همه چیز داغون شده ولی ما سالم هستیم! این باید نشونه ای از طرف خدا باشه که اینطوری با هم ملاقات کنیم و ارتباط مشترکی رو با صلح و صفا آغاز کنیم!
مرد با هیجان پاسخ میگه:
 اوه … “بله کاملا” …با شما موافقم این باید نشونه ای از طرف خدا باشه!
بعد اون خانم زيبا ادامه می ده و می گه:
 ببین یک معجزه دیگه! ماشین من کاملن داغون شده ولی این شیشه مشروب سالمه. مطمئنن خدا خواسته که این شیشه مشروب سالم بمونه تا ما این تصادف خوش یمن كه مي تونه شروع جريانات خيلي جالبي باشه رو جشن بگیریم!
و بعد خانم زيبا با لوندي بطری رو به مرد میده.
مرد سرش رو به علامت تصدیق تکان میده و در حاليكه زير چشمي اندام خانم زيبا رو ديد مي زنه درب بطری رو باز می کنه و نصف شیشه مشروب رو می نوشه و بطری رو برمی گردونه به زن.
زن درب بطری رو می بنده و شیشه رو برمی گردونه به مرد.
مرد می گه شما نمی نوشید؟!
زن لبخند شيطنت آميزي مي زنه در جواب می گه:
- نه عزيزم ، فکر می کنم الان بهتره منتظر پلیس باشيم !!!


متن: از من نیست

پ.ن. با خانمها در بیفتی ور میفتی

۵/۲۰/۱۳۸۹

حاج غضبان


                                                           حاج غضبان روحت شاد      

متن: از خودم
پ.ن. داشتن پدر بزرگ نعمت بزرگی است.                                    

۵/۱۷/۱۳۸۹

تا بوده همین بوده

در حیرتم از مرام این مردم  پست
                این طایفه زنده کش مرده پرست
تا هست به ذلت بکشندش به جفا
                 تا مرد به عزت ببرندش سر دست

متن: از من نیست

پ.ن.
1-من دیگه روزای تولدم هیچ هدیه ای نمیخوام.متشکرم.
2- دیگه فکر نمی کنم حتی قبر هم بتونه آرامگاه پریشونی های روح من باشه!!!!!!!!!

۵/۱۶/۱۳۸۹

سفر آخرت

روزی مردی هنگام مرگ از خداوند خواست به ازای کارهای نیک خود در دنیا به او اجازت فرماید تا انباشته سکه های خود را به آن دنیا ببرد.و خداوند اجازت فرمود.مرد از گماشته خویش خواست تا هنگام در گور گذاشتن او تمامی داراییش از سکه را با او به خاک بسپارد.مرد به دیار باقی شتافت .هنگام ورود به بهشت دربان جلوی او را گرفت و مرد گفت که با اجازت خداوند است که دارایی خویش را با خود آورده است.در بان بهشت در رابر ایشان گشود و مرد به بهشت راه یافت.
مرد با تعجب نظاره گر زیبایی های بهشت شد.دیوارهایی از طلا سنگ فرشهایی از جواهرات قیمتی رودهایی از طلای ذوب شده
درختهای با برگهای یاقوت و زمرد.مردکوله بار داراییش راگشودو جز مقداری سنگ بی ارزش چیزی نیاف


متن:از کتابچه خیریه آرش
پ.ن.من فکر میکردم بهشت پر از باغ و نهر و از این چیزاست
خوب شد چشمم رو به حقیقت باز کرد این داستان!!!

۵/۰۹/۱۳۸۹

سفر با صفر

سفر همیشه خوبه.حتی اگر حالت خوب نباشه بری سفر بازم خوبه!
سفر برای مواقع دلتنگی و پریشونی  خیلی خوبه
مهم نیست کجا باشه شمال یا جنوب شرق یا غرب
مهم رفتنه

متن:از خودم

پ.ن:البته در صورت که هم سفرات همسفر باشن

۵/۰۶/۱۳۸۹

سالاری عزیزم کی جرات داره به شما بگه خروس
شما پلنگی  ما شا ال...
متن:از خودم
پ.ن. باشگاه بدن سازی و زیبایی اندام قوقولی از تمامی شما خروسهای عزیز دعوت به عمل می آورد

حالا بخندیم یا گریه کنیم؟

چند وقتی بود در بخش مراقبت های ویژه یک بیمارستان معروف، بیماران یک تخت بخصوص در حدود ساعت ۱۱ صبح روزهای یکشنبه جان می سپردند و این موضوع ربطی به نوع بیماری و شدت وضعف مرض آنان نداشت.

این مسئله باعث شگفتی پزشکان آن بخش شده بود به طوری که بعضی آن را با مسائل ماورای طبیعی و بعضی دیگر با خرافات و ارواح و اجنه و موارد دیگر در ارتباط می دانستند.
کسی قادر به حل این مسئله نبود که چرا بیمار آن تخت درست در ساعت ۱۱ صبح روزهای یکشنبه می میرد.
به همین دلیل گروهی از پزشکان متخصص بین المللی برای بررسی موضوع تشکیل جلسه دادند و پس از ساعت ها بحث و تبادل نظر بالاخره تصمیم بر این شد که در اولین یکشنبه ماه، چند دقیقه قبل از ساعت ۱۱ در محل مذکور برای مشاهده این پدیده عجیب و غریب حاضر شوند.
در محل و ساعت موعود، بعضی صلیب کوچکی در دست گرفته و در حال دعا بودند، بعضی دوربین فیلمبرداری با خود آورده و ...
دو دقیقه به ساعت ۱۱ مانده بود که « پوکی جانسون‌» نظافتچی پاره وقت روزهای یکشنبه وارد اتاق شد. دوشاخه برق دستگاه حفظ حیات ( Life support system) را از پریز برق درآورد و دوشاخه جاروبرقی خود را به پریز زد و مشغول کار شد ...!



متن:از خودم نیست
پ.ن. 1-بیمارستان مساویست با مرگ زود هنگام
2-فکر میکنی دروغه؟یه سری بزن ببین چه خبره مثلا برو میلاد

۵/۰۴/۱۳۸۹

کارمند تازه وارد

مردي به استخدام يك شركت بزرگ چندمليتي درآمد. در اولين روز كار خود، با كافه تريا تماس گرفت و فرياد زد: «يك فنجان قهوه براي من بياوريد.»

صدايي از آن طرف پاسخ داد: «شماره داخلي را اشتباه گرفته اي. مي داني تو با كي داري حرف مي زني؟»
كارمند تازه وارد گفت: «نه»
صداي آن طرف گفت: «من مدير اجرايي شركت هستم، احمق.»
مرد تازه وارد با لحني حق به جانب گفت: «و تو ميداني با كي حرف ميزني، بيچاره.»
مدير اجرايي گفت: «نه»
كارمند تازه وارد گفت: «خوبه» و سريع گوشي را گذاشت.

متن:از خودم نیست
پ.ن.1-خورشید زیر ابر باقی نمیمونه
2-کی گفته شایدم بمونه





جادویم کن ای جادوگرزمان
تا به طلسمت آلوده گردد نحوست طالعم
شرم از جبینت میزدایم ای تاریکی اگر دمی
نور را میهمان دامانت کنی
متن:از خودم
پ.ن.1-از بچگی دلم یه چوب جادو می خواست

۵/۰۲/۱۳۸۹

۵/۰۱/۱۳۸۹

روباه و کلاغ


روباه و كلاغ

کلاغ پیری تکه پنیری دزدید و روی شاخه درختی نشست . روباه گرسنه ای از زیر درخت می گذشت . بوی پنیر شنید . به طمع افتاد . رو به کلاغ گفت : ای وای تو اونجایی !
می دانم صدای معرکه ای داری ! چه شانسی آوردم ! اگر وقتش را داری کمی برای من بخوان …
کلاغ پنیر را کنار خودش روی شاخه گذاشت و گفت : این حرفهای مسخره را رها کن ! اما چون گرسنه نیستم حاضرم مقداری از پنیرم را به تو بدهم .
روباه گفت : ممنونت می شوم ، بخصوص که خیلی گرسنه ام ، اما من واقعاً عاشق صدایت هم هستم .
کلاغ گفت : باز که شروع کردی ! اگر گرسنه ای جای این حرفها دهانت را باز کن ، از همین جا یک تکه می اندازم که صاف در دهانت بیفتند .
روباه دهانش را باز باز کرد .
كلاغ گفت : بهتر است چشم ببندی که نفهمي تكه بزرگی می خواهم برایت بیندازم یا تکه کوچکی.
روباه گفت : بازیه ؟! خیلی خوبه ! بهش میگن بسکتبال .
خلاصه . بعد روباه چشمهایش را بست و دهان را بازتر از پیش کرد و کلاغ فوری پشتش را کرد و فضله ای کرد که صاف در عمق حلق روباه افتاد .
روباه عصبی بالا و پایین پرید و تف کرد : بی شعور ، این چی بود !
کلاغ گفت : کسی که تفاوت صدای خوب و بد را نمی داند ، تفاوت پنیر و فضله را هم نمی داند .

متن:از من نیست
پ.ن. 1-مسئله اینست زرنگ باشیم یا نباشیم؟
2-دست بالای دست بسیارست!!
3-نویسندگان عزیز داستانهای کوتاه داستان روباه و کلاغ و تصمیم کبری نخ نما شد لطفا به داستانهای دیگر کتاب دوم دبستان مراجعه فرمایید
5- منظورم پتروس و دهقان فداکار هم نبود.

انتظار


میدانم انتظار میکشیدی مرا
میدانم احساس کردم تو را
وگور ذهن من تازه شد
وبه یک گل تفکرم آراسته شد
پرم از شاه خوابهای نخفته
پرم از آن سخنهای نگفته
چه می کشی انتظار وصال
که من اسیرم و آرزوهایم محال
خاک بر رخم پرده ای کشیده است
حتم روح شریر از تنم رهیده است
در این گودال تاریک تن من اگر چه خاک پر حسرت زیاد است
تو هرشب بر دلم شمعی بیافروز
برایم توشه ها از گل بیاندوز

متن:از خودم
پ.ن.1- ما با تولد مرگی تدریجی را آغاز نمودیم

۴/۳۰/۱۳۸۹

نگرانی


جوان تازه فارغ التحصیل رشته حسابداری ،یک آگهی استخدام حسابدار دیدو در جلسه مصاحبه حاضر شد.مصاحبه کننده صاحب یک شرکت کوچک بودکه خودش آن را اداره می کرد.صاحب شرکت گفت: من به یک نفر دارای مدرک حسابداری نیازمندم.اما در اصل دنبال کسی هستم که عهده دار نگرانی های من باشد.جوان فارغ التحصیل گفت ببخشیدمنظور شما چیست؟
صاحب شرکت گفت:من نگران خیلی چیزهاهستم اما نمیخواهم راجع پول نگرانی داشته باشم.کار شما این است که تمام نگرانی های مالی را از دوش من برداری.
جوان گفت متوجه ام...و حقوق من چقدر است
صاحب شرکت گفت:با 10000000 تومان در ماه شروع میکنیم
جوان با تعجب گفت 10000000 تومان!چگونه این شرکت کوچک از عهده چنین حقوقی برمیآید
صاحب شرکت گفت :این اولین نگرانی شماست

متن: از من نیست
پ.ن.1-الان از من انتظار دارید چی بگم؟رئیس همینه دیگه !ممکن و غیر ممکن هم نداره!!!!!

مغز متفکر



تا حالا فکر کردید توی زندگی انسان فعالی بودید یا منفعل
به اعتقاد روان‌شناسان شخصيت سر سخت از 3مؤلفه اصلي تعهد، كنترل و مبارزه‌جويي تشكيل شده است.

تعهد: اين واژه زندگي را به حداقل مي‌رساند؛ يعني اعتقاد به جالب بودن و معني دار بودن فعاليت‌هاي زندگي. از لحاظ نظري چنين اعتقاداتي حمايت‌كننده هستند زيرا آنها استرس‌زا بودن يك رويداد را كاهش مي‌دهند و تاثير توان بالقوه يك عامل استرس‌زا در زندگي را كاهش مي‌دهند.
كنترل: از كنترل با عنوان گرايش به احساس كردن و عمل كردن به گونه‌اي كه گويي فرد هنگام مواجهه با وقايع احتمالي گوناگون زندگي تاثير‌گذار است نه درمانده، تعبير مي‌شود. كنترل از نوع دروني به‌طور آشكار به افرادي كه خود را مقصر مي‌دانند اجازه مي‌دهد تا نسبت به بهبودي خود احساس مسئوليت كنند و به‌طور موفقيت‌آميزي به سلامت رواني برسند. احساس داشتن كنترل به اقداماتي مي‌انجامد كه هدف آنها تبديل رويداد‌هاي استرس‌زا به شرايطي است كه با برنامه‌هاي جاري زندگي شخصي هماهنگ باشد و در نتيجه كمتر ناخوشايند و ناگوار تلقي شوند.
مبارزه جويي: مبارزه‌جويي يعني اين اعتقاد كه در زندگي تغيير از ثبات عادي‌تر است و اينكه انتظار تغيير داشتن، محركي براي رشد است نه تهديدي براي امنيت. محققان دريافته‌اند كـه انگيـزه اصلي مبارزه جويي‌ها براي تحمل شرايط باعث مي‌شود كه آنها حتي وقتي اطلاعات جديد متناقض هستند و در نتيجه تاحدود زيادي باعث كوشش‌هاي عصبـي و بيمـاري مي‌شوند، پا فشاري كنند.
محققان به اين نتيجه رسيده‌اند كه بين افرادي كه در مورد جست‌وجو كردن و يافتن شور و هيجان در زندگي علاقه كمتري دارند، ارتباط زيادتري بين تغييرات منفي زندگي و ناراحتي وجود دارد. آنها دريافته‌اند كه تعهد و مبارزه‌جويي فرد را با وجود مواجهه با وقايع استرس‌زا، سالم نگه مي‌دارد.

متن:از من نیست
پ.ن.1-متعهد هستیم ولی به نهاد ضمیرمون.خدا فروید و بیامرزه!!!
2-کنترل میکنیم ولی یه هو منفجر میشیم!!!
3-مبارزه میکنیم ولی با دیگران نه با موقعیت!!!

آرامش



تنها با یاد خداست که دلها آرامش می یابد


تا چه اندازه هدف رسیدن به آرامش است؟
آرامش را در چه میبینید؟
تا چه اندازه برای رسیدن به آرامش تلاش کرده اید؟

متن:ازخودم
پ.ن.1- عربی شو بلد نیستم .رجوع کنید به کلام ا... مجید واسه منم بفرستید.

۴/۲۹/۱۳۸۹

هوش هیجانی

راننده ماهر کسی است که علاوه بر دانستن محل دقیق ترمز آن را در مواقع لزوم به کار میگیرد
افراد باهوش در لاک خود فرو نمیروند تا فقط اسب خود را برانند
انسان باهوش برای برانگیختن خود تلاش میکند
انسانها بر اساس ضرورت است که می آموزند.

نتیجه: احساسات خود را بشناس
احساسات خود را کنترل کن
احساسات دیکران را بشناس
خود را برای انجام کارها برانگیزان
تبریک میگویم شما انسانی با هوش هیجانی بالا هستید

متن:از من نیست
پ.ن.1-IQ اینا که همه شد شرایط درونی نکنه شرایط بیرونی همه بر وفق مراده؟
2- اینجا ایران است .با داشتن آیکیو بالای 120 باز هم کلاه سرتا ن میرود
3-اینکه کلاه سرتان میرود نشانه هوش سرشار مردم ایران زمین است!!!!!!!!!!

تولد یک پیچولش گر


سلام
آیا شما چیزی از وبلاگ پیچولیده در وجود خویش میدونید؟
اگر چیزی نمی دونید بهتره با من و ما همراه بشید تا در وجود خویش یه پیچولشی بفرماییم.
هدف ما کنکاش توی روحیات خودمون و روحیات همدیگست
ما توی این وبلاگ از مباحث روانشناسی شما استقبال میکنیم
منتظر دیدگاه های اندیشمندانه شما هستیم.